:: به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد :: . . . : غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد
مرا گر دوستی با او به دوزخ میبرد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد
کسی را کاختیاری هست و محبوبی و مشروبی مراد از بخت و حظ از عمر و مقصود از جهان دارد
برون از خوردن و خفتن حیاتی هست مردم را به جانان زندگانی کن بهایم نیز جان دارد
محبت با کسی دارم کز او با خود نمیآیم چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد
نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی دهل را کاندرون بادست ز انگشتی فغان دارد
به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد محب از خاک برخیزد محبت همچنان دارد
خوش آمد باد نوروزی به صبح از باغ پیروزی به بوی دوستان ماند نه بوی بوستان دارد
یکی سر بر کنار یار و خواب صبح مستولی چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد
چو سعدی عشق تنها باز و راحت بین و آسایش به تنها ملک میراند که منظوری نهان دارد... . سعدی - اندر بهشت . http://afasoft.ir/post/266 ::
آخرین ویرایش :
1394/09/9 ساعت 20:15
:: بمان که مثل غزلهای عاشقانهی من ::. . . : خوشا به بختِ بلندم که در کنار منی تو هم قرار منی هم تو بیقرار منی
گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز بیا ورق بزن این فصل را، بهار منی
به روزهای جدایی دو حالت است فقط در انتظار تواَم یا در انتظار منی
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد خوش است چون که شب و روز در کنار منی
بمان که عشق به حالِ من و تو غبطه خورَد بمان که یار تواَم، عشق کن که یار منی
بمان که مثل غزلهای عاشقانهی من پر از لطافتِ محضی و گوشوار منی
من “ابتهاج”ترین شاعر زمانِ تواَم تو عاشقانه ترین شعر روزگار منی . جویا معروفی - غزل های عاشقانه من . http://afasoft.ir/post/264 ::
آخرین ویرایش :
1394/09/4 ساعت 08:40
:: به زلف یار می اندیشم، از اغیار می پوشم :: . . . : بیا لبریز کن با عشق خود این قلب خالی را مدارا کن مبادا بشکنی ظرف سفالی را
چه افشا می کنی ای عشق بین جمع عاقل ها؟ کسی باور نخواهد کرد حرف لاابالی را
به زلف یار می اندیشم، از اغیار می پوشم چه می فهمد کسی معیار این نازک خیالی را
برای عاقلان در اینکه من دیوانه ام این بس که در زلف تو می جویم چاره ی آشفته حالی را
همیشه دسترنج عشق، شد پامال بی مهری مبادا پیش پا افتاده گیری باغ قالی را
بدان ای ماهی غافل که تنها پاسخش مرگ است اگر قلاب دارد با خود این شکل سوالی را
دریغا دیگر از چشمان تو شعری نمی گویند چرا نادیده می گیرند این مضون عالی را؟ . سعید پور طهماسبی - زلف یار . http://afasoft.ir/post/263 ::
آخرین ویرایش :
1394/09/4 ساعت 08:39
|
|
|