

ضد یه دشمن درونیه که دَسّ از سَرِت بر نمی داره، اصن همه جا مثه سایه دنبالته و همیشه یه جورایی دستُ تو دست خودش گذاشته و پا به پا باهات میاد. هر لحظه، هر آن و هر دَم منتظره ازت آتو بگیره، می خواد خودِ تو رو ملعبه ی خودش کنه، گاهی تو خودشه و سرگرم دسیسَس، گاهی هم شیشوهَش میزنه و شاده از اینکه که داری خط به خط برنامشو کامپایل می کنی و شدی مفسر کد خطاش؛ تو بدون اینکه اِرور بِدی اجراش می کنی، دنبال راهای زیادی هم می گرده که خلاصه از یه طریقی خودشو به تو نزدیک تر کنه؛ مجذوبت کنه که با هاش همدل و همراز شی، قبل از اینکه بهت نیش بزنه ...





