
:: یک گل صورتی دشت تن ات کافی بود ::
.
.
.
:
بوسه نه... خنده ی گرم از دهن ات کافی بود
این همه عطر چرا؟... پیرهن ات کافی بود!
دانه و دام چرا مرغک پر سوخته را؟
قفسِ زلفِ شکن در شکن ات کافی بود!
می شد این باغ خزان دیده بهاری باشد
یک گل صورتی دشت تن ات کافی بود!
لطف کردی به خدا در غزلم آمده ای
از همان دور، مژه هم زدن ات کافی بود!
قافیه ریخت به هم... خلوت من خوشبو شد
گل چرا ماه؟... در ادکلن ات کافی بود!
.
حامد عسكری - گل صورتی
.
http://afasoft.ir/post/230
::
