:: تا کجا می بَرَدم، خوابِ خیال انگیزت ::
.
.
.
:
نقشِ چشمانِ خمارت، چه کشیدن دارد
سایه سارانِ دو زلفت، چه لَمیدن دارد
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه...
حسِ مستی لبت، طعمِ چشیدن دارد!
مثلِ موسیقی شوری، که بیاتِ تُرکَش
پرده ها دارد و بی پرده، شنیدن دارد...
این تپش چیست که در سینه ی لرزانِ تو نیز
همچو آهوبره ای، شوقِ جهیدن دارد
تو تمنایِ غزل کردی و گلواژه شِکُفت
گل ز گلخانه ی دامانِ تو چیدن دارد...
عطرِ گیسویِ تو را گر ببرد، دستِ ِنسیم...
تا فرا سویِ زمان، باز دویدن دارد!
بهتر از هر گلِ نازی و به نازت، نازم
نازنین! هر چه کنی ناز، خریدن دارد...
از شکوفاییِ آن غنچهِ لب دانستم
بُغضِ نمناکِ تَرَک خورده، مکیدن دارد
تا کجا می بَرَدم، خوابِ خیال انگیزت...
جشنِ بیداریِ این خواب، چه دیدن دارد!
جمعی از خواب و خیالت، دهنم آب افتاد
واقعا نقش خیال تو، کشیدن دارد!
.