
آخرین چاه
نگاهش مثل سنگ سخت، تیره و تار است. انگار رنگ تیرهای که وجودش را
فراگرفته، در چشمانش آن طور سایه افکنده است. هنوز20 ساله است اما موهای
رنگشده و ابروهای تاتوکردهاش، او را مسنتر نشان میدهد.
اندوه صدایش، گویای رنج و دردی است که تاکنون کشیده. او را در کافی شاپ
سینما... دیدم در حالی که آقا داود مراقبش بود و زاغسیاهش را چوب میزد.
میگوید: «عشق و عاشقی دوران نوجوانی او را دلبسته پسری کرده و کارش به
خیابانها کشیده شده است.»
آقا داود هم نقش پدری را بازی میکند که با 4 دخترش در یک آپارتمان در
حومه شهر زندگی میکنند. او مسوولیت دخترها را به عهده دارد و مسایل مالی
هم با اوست و نصف درآمد دخترها را از آنها میگیرد و در ازای آن محل خواب،
ناهار و شام همیشه مهیاست. آقا داود نقش یک بادی گارد را برای دخترها بازی
میکند و جلوی پیشامدهای بد را میگیرد. او ادامه میدهد که: «آقا داود ما
دخترها را تحویل میدهد و بعد برای بردنمان میآید. بیشتر مشتریان، مردان
متاهل سن و سالدار و پولدار هستند که مثل آب خوردن به خانوادههایشان
خیانت میکنند. ما هم تا زمانی که رنگ و رویی داریم و میتوانیم کار کنیم،
باید پول پسانداز کنیم تا زمان پیری مان از گرسنگی نمیریم.» او از سقط
جنین های متعددش میگوید. از اینکه چند بار به بیماری های مقاربتی مبتلا و
به سختی درمان شده و از آینده تباهشدهاش می نالد.
ترانه : « پیاده میشم »
ترانه سرا و خواننده : « یاس »
آلبوم : « تک آهنگ »
آهنگساز: « سعید شمس »
ستار و کمانچه: « رضا صوفی »
انتشار : « 1388 »


صورت خسته نگران و بی آرامش و مریض
که قایم شده بود زیرِ آرایش غلیظ
زخمی از خاطراتِ تلخِ دیروز
چشم میدوخت به خیابونِ سردِ بی روح
با تحملِ سنگینیه نگاه ِآدما
ادامه میداد او به راهِ ناتمام
و اولین بار برای آخرین راه
هه ؛ بهتره بگم که آخرین چاه
تنها، دو دل ، تو فکر و با تعجب
دنبال چی بود؟ پول یا توجه؟!!
تو روزگاری که هر کسی دنبالِ آشناست
دخترک میگرده پی یه فرد ناشناس که
از اون غریبه ها یه عده ماییم
آروم اشاره زد که شیشتو بده پایین
فقط میتونیم امشبو با تو باشیم و بس
این رو گفت و نشست و درِ ماشینو بَست
پسر می خواست سرِ صحبتو وا کنه زود
تیکه مینداخت ، منتظرِ واکنش بود
ولی دخترک ، صداشو نمیشنید
تو دنیایی بود که به سادگی نمیشه دید
دیدی که بعضی وقتا بغضی تو گلوته؟
نمیخوای گریه کنی جلو کسی که پَلوته
هـــــی ؛ امان از این زمان
زمانی که دیگه بُرد توان از این زبان
*
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا
سپرده خود رو به دستِ باد
اسیر زندونِ لحظه ها
تو دلش دردای بیکران
خسته از حرفای دیگران
اسیرِ مَردهای بی مرام
و اشک می باره باز
*
پسر گفت : لعنت به این بختِ بد
خونه ی ما میمونه واسه ی وقتِ بعد
سعی نکن با سکوتت زیرِ پوستم بری
اگه پایه یی میتونیم خونه دوستم بریم !!!
خوب ، حاضری با دو نفر باشی یا نه ؟
معلومه که رفتارِ دخترک ناشیانست
سوال تکرار شد، حاضری باشی یا نه؟
و دختر به فکرِ یک شب و یک آشیانست
گفت : بریم ، من که همه چی رو از دَم باختم
گناهش پای اونا که منو پَسّ انداختن
عصبانی از خاطراتِ خاموشِ قدیمه
پی مُحبت میگرده توی آغوشِ غریبه
تو خونه یی رشد کرد که عشق نبود
جای عشق ، فحش و مُشت و زیر چشم کبود
پدری که جلوی مشکلات مختلف ضعیفه
فقط زورش میرسه به دخترِ ظریفش
با خودش گفت : پُشتم به کیا قرصه؟
خونوادم ؟! اونا رو خدا بیامرزه !!!
اون موقع کی بود احترام به حرفش بزاره؟
حالا مجبوره که تنش رو به حرّاج بزاره !
*
بی همراه و بیهوده رهسپار این راه بی نور و هم صدا
سپرده خود رو به دستِ باد
اسیر زندون لحظه ها
تو دلش دردای بیکران
خسته از حرفای دیگران
اسیر مُردهای بی مرام
و اشک میباره باز
*
ببین ، تو این قصّهها رو میشنوی و میری
بعد چند بار شنیدن ازش میگذری و سیری
ممنون از اونی که به دیگری صِدامُ پاس داد
بگذریم ، بریم سراغ ِ ادامه داستانی که
امروز نوشتنش رو مود من بود
این یه دردیه که به خیلیا بوده مربوط
کوه غم بود؟! ولی یه نور انبوه
پشت کوهه ، واسه ناامیدی زوده هنوز
کاری ندارم به اینکه کارش خلاف شرعه !!!
ولی واسه رابطه ها اول علاقه شرطه
وگرنه یه روحه ، که روی جسمی سوار
چطور تو آغوشی بره وقتی حسّی نداره؟!
تو این روزگار دردناک و سیاهِ بی شرم
ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم
راه برای ادامه دادن زیاده بی شک
ای کاش بگه نگاه در من پیاده میشم
پیاده میشم
پیاده میشم
وقت واسه بیشتر گفتن نبود
می دونم
قصه های تو یه عُمره آهنگه
سّخته نه ؟
هه
خوب خیلی سخته
رسمش همینه
می دونم ، رسّمش همینه !!!

*پیشنهاد من جهت دانلود سرور مدیافایر می باشد*
